خطبه فدك، خطبه حضرت فاطمه
زهرا (س) درباره فدك
خطبه فدك كه
توسط حضرت فاطمه زهرا (س) ايراد شده توسط 92 راوي و با 25
طريق مختلف نقل شده با توجه به اينكه روال كتاب ارجاع به
منابع اهل سنت است چند مورد از كتب اهل سنت ذكر ميشود.
- بلاغات
النساء ص 26، احمد بن ابي طاهر (ابن طيغور) (فوت 280 هجري)
- السقيفه و
فدك ص 98، احمـد بن عبـدالعـزيز جـوهري (ف 323 هـ)
- مقتل
الحسين ص 121، موفق بن احمد مشهور به خطيب خوارزمي (ف
568 هـ)
- مثال
الطالب ص 507-501، ابن محمد جوزي معروف به ابن اثير (ف
606 هـ) بطور مفصل و با شرح لغات وعده ديگر كه ضمن شرح
لغات به صدور اين خطبه از حضرت زهرا (س) اشاره كردهاند :
زمخشري (ف 538 هـ) در كتاب الفائق، ابن جوزي (597 هـ) در
غريب الحديث، ابن منظور (711 هـ) در لسان العرب، احمد بن
موسي بن مردويه اصفهاني در المناقب
و اما خطبه
فدك را ما از كتاب شرح نهجالبلاغه نوشته ابن ابي الحديد
معتزلي (از علماي اهل سنت) ميآوريم. او در شرح نامه عثمان بن حنيف در فصل اول،
اساتيد مختلف اين خطبه را نقل كرده و تصريح ميكند كه
اسنادي را كه من براي اين خطبه در اينجا آوردهام از هيچ
يك از كتب شيعه نگرفتهام.
سپس اشاره به
كتاب معروف سقيفه از «ابن عبدالعزيز جودي» كه از محدثات
بزرگ و معروف اهل سنت است كرده كه او در كتاب خود از طرق
زيادي اين خطبه را نقل نموده است.
ابن ابي
الحديد بعد از ذكر طرقي كه خطبه را نقل كردهاند مينويسد:
چون ابوبكر تصميم گرفت كه فدك را از فاطمه (س) باز گيرد و
اين خبر به آن حضرت رسيد پارچهاي (مقنعه) را به سر و صورت
و گردن خود پيچيد و لباسي كه از فرق تا قدم او را
ميپوشانيد (چادر) بر تن كرد و همراه با گروهي از
خدمتكاران و زنان خويشاوند خود به طرف مسجد حركت كرد و آن
چنان عبا به سر افكنده بود كه دامن آن روي زمين كشيده
ميشد و به زير قدمش ميآمد راه رفتن او همانند راه رفتن
پيامبر (ص) بود تا بر ابوبكر وارد شد، در حالي كه ابوبكر
در ميان جماعت مهاجران و انصار و ديگران بود، و در ميان
زنان مهاجر و انصار در پشت پرده نشست نالهاي جانسوز كشيد
و اين ناله همگان را به خروش آورده و صداي شيون از مردم
بلند شد به گونهاي كه مسجد را به لرزه انداخت، قدري مكث
كرد تا مردم آرام شدند آنگاه روي سخن به ابوبكر كرده و اين
خطبه را ايراد فرمود :
توحيد و
صفات خداوند و هدف آفرينش
خد را بر
نعمتهايش سپاس ميگويم و بر توفيقاتش شكر ميكنم و بر
مواهبي كه ارزاني داشته ثنا ميخوانم. بر نعمتهاي
گستردهاي كه از آغاز به ما داده و برمواهب بيحسابي كه
به ما احسان فرموده است.
و بر عطاياي
پي در پي كه همواره ما را مشمول آن ساخته، نعمتهايي كه از
شماره بيرون است و به خاطر گستردگي در بستر زمان هرگز قابل
جبران نيست و انتهاي آن از ادراك انسانها خارج است بندگان
را براي افزايش و استمرار اين مواهب و شكر خويش فرا خوانده
و خلايق را براي تكميل آن به ستايش خود دعوت نموده. و آنان
را براي به دست آوردن همانند آنها تشويق فرموده.
و من شهادت
ميدهم كه معبودي جز خداوند يكتا نيست بيمثال است و شريك
و مانند ندارد اين سخني است كه روح آن خلاص است و قلوب
مشتاقان با آن گره خورده و آثار آن در افكار، پرتو افكن
شده. خدائي كه رويتش با چشمها غير ممكن است و بيان اوصافش
با اين زبان، محال، و درك ذات مقدسش براي عقل و انديشه
ممتنع است.
موجودات جهان
هستي را ابداع فرمود، بي آنكه چيزي پيش از آن وجود داشته
باشد.
و همة آنها
را ايجاد كرد، بي آنكه الگو و مثالي قبل از آن موجود باشد.
آنها را به
قدرتش تكوين نمود و به ارادهاش خلقت كرد، بيآنكه به
آفرينش آنها نياز داشته باشد، يا فائدهاي از صورتبندي
آنها عائد ذات پاكش شود جز اين كه ميخواست حكمتش را از
اين طريق آشكار سازد مردم را به اطاعتش هشدار دهد قدرت
بيپايان خود را از اين دريچه نشان دهد خلايق را به عبوديت
خود رهنمون گردد و دعوت پيامبرانش را از طريق هماهنگي
تكوين و تشريع قوت بخشد.
سپس براي
اطاعتش پاداشها مقرر فرمود و براي معصيتش كيفرها، تا
بندگان را بدين وسيله از خشم و انتقام و عذاب خويش رهائي
بخشد، و به سوي باغهاي بهشت و كانون رحمتش سوق دهد.
مقام والاي
پيامبر (ص) و ويژگيها و اهداف او
و گواهي
ميدهم كه پدرم محمد (ص) بنده و فرستاده اوست، پيش از آنكه
او را بفرستد، برگزيد و پيش از آنكه او را بيآفريند، براي
اين مقام نامزد فرمود و قبل از بعثتش او را انتخاب نمود در
آن روز كه بندگان در عالم غيب پنهان بودند، و در پشت
پردههاي هولانگيز نيستي پوشيده و به آخرين سر حد عدم
مقرون بودند.
اين، به خاطر
آن صورت گرفت كه خداوند از آينده آگاه بود، و به حوادث
جهان احاطه داشت و مقدرات را به خوبي ميدانست او را مبعوث
كرد تا فرمانش را تكميل كند و حكمش را اجرا نمايد و مقدرات
حتمياش را نفوذ بخشد.
هنگامي كه
مبعوث شد، امتها را مشاهده كرد كه مذاهب پراكندهاي را
برگزيدهاند، گروهي بر گرد آتش طواف ميكنند و گروهي در
برابر بتها سر تعظيم فرود آوردهاند و با اين كه با فطرت
خود خدا را شناختهاند، او را انكار ميكنند.
خداوند به
نور محمد (ص) ظلمتها را بر چيد، و پردههاي ظلمت را از
دلها كنار زد و ابرهاي تيره و تار را از مقابل چشمها برطرف
ساخت.
او براي
هدايت مردم قيام كرد و آنها را از گمراهي و ضلالت رهائي
بخشيد و چشمهايشان را بينا ساخت و به آيين محكم و پا بر
جاي اسلام رهنمون گشت و آنها را به راه راست دعوت فرمود.
سپس خداوند او را با نهايت محبت و اختيار خود و از روي
رغبت و ايثار قبض روح كرد، سرانجام او از رنج اين جهان
آسوده شد و هم اكنون در ميان فرشتگان و خشنودي پروردگار
غفار و در جوار قرب خداوند جبار قرار دارد. درود خداوند بر
پدرم پيامبر (ص) امين وحي و برگزيده او از ميان خلايق باد،
و سلام بر او و رحمت خدا و بركاتش.
اهميت كتاب
الله و اسرار و فلسفه احكام
سپس رو به
اهل مجلس كرد و مسئوليت سنگين مهاجران و انصار را بر شمرد
و فرمود :
شما اي
بندگان خدا! مسئولان امر و نهي پروردگار و حاملان دين و
وحي او هستيد و نمايندگان خدا بر خويشتن و مبلغان او به
سوي امتها ميباشيد پاسدار حق الهي در ميان شما، و حافظ
پيمان خداوند كه در دسترس همه شماست و آنچه پيامبر (ص) بعد
از خود در ميان امت به يادگار گذارده «كتاب الله ناطق» و
قرآن صادق و نور آشكار و روشنايي پر فروغ او است.
كتابي كه
دلائلش روشن، باطنش آشكار، ظواهرش پر نور و پيروانش پر
افتخار.
كتابي كه
عاملان خود را به بهشت فرا ميخواند و شنوندگانش را به
ساحل نجات رهبري ميكند، از طريق آن به دلائل روشن الهي
ميتوان نائل گشت و تفسير واجبات او را دريافت و شرح
محرمات را در آن خواند و براهين روشن و كافي را بررسي كرد
و دستورات اخلاقي و آنچه مجاز و مشروع است در آن مكتوب
يافت :
«روزه» را
عامل تثبيت اخلاص.
«حج» را
وسيله تقويت آيين اسلام.
«عدالت» را
مايه هماهنگي و پيوند دلها.
«اطاعت» ما
را باعث نظام ملت اسلام.
«امامت» را
امان از تفرقه و پراكندگي.
«جهاد» را
موجب عزت اسلام.
«صبر» را
وسيلهاي براي جلب پاداش حق.
«امر به
معروف» را وسيلهاي براي اصلاح تودههاي مردم.
«نيكي به پدر
و مادر» را موجب پيشگيري از خشم خدا.
«صلح رحم» را
وسيله افزايش جمعيت و قدرت.
«قصاص» را
وسيله حفظ نفوس.
«وفاء به
نذر» را موجب آمرزش.
«جلوگيري از
كم فروشي» را وسيله مبارزه با كمبودها.
«نهي از
شرابخواري» را سبب پاكسازي از پليديها.
«پرهيز از
تهمت و نسبتهاي ناروا» را حجابي در برابر غضب پروردگار.
«ترك دزدي»
را براي حفظ عفت نفس.
«تحريم شرك»
را براي اخلاص بندگي و ربوبيت حق.
اكنون كه
چنين است تقواي الهي پيشه كنيد، آن چنان كه شايسته مقام او
است و از مخالفت فرمانش بپرهيزيد و تلاش كنيد كه مسلمان از
دنيا برويد.
خدا را در
آنچه امر يا نهي فرموده اطاعت كنيد، و راه علوم و آگاهي را
پيش گيريد، چرا كه :
«از ميان
بندگان خدا، تنها عالمان و آگاهان از او ميترسند و احساس
مسئوليت ميكنند».
بيان موضع
خود در برابر نظام حاكم
سپس فرمود :
«ايُّها
النّاسُ اِعْلموُا اَنّي فاطمةُ و اَبي محمد (ص) اقولُ
عَوْداً وَ بَدْواً وَ لا اَقولُ غَلَطاً وَ لا اَفْعلُ ما
اَفْعلُ شَطَطاً …».
اي مردم!
بدانيد من فاطمهام، و پدرم محمد است كه صلوات و درود خدا
بر او و خاندانش باد آنچه من ميگويم اشتباه نميگويم و در
اعمالم راه خطا نميپويم.
پيامبري از
ميان شما برخاست و به سوي شما آمد كه از رنجهاي شما رنج
ميبرد و به هدايت شما علاقه وافر داشت و نسبت به مؤمنان
مهربان و رحيم بود.
هر گاه نسبت
او را بجوئيد ميبينيد او پدر من بوده است نه پدر زنان
شما! و برادر پسر عموي من بوده است نه برادر مردان شما! و
چه پر افتخار است اين نسب، درود خدا بر او و خاندانش باد.
آري او آمد و
رسالت خويش را به خوبي انجام داد و مردم را به روشني انذار
كرد، از طريقه مشركان روي برتافت و بر گردنهايشان كوبيد و
گلويشان را فشرد، تا از شرك دست بر دارند و در راه توحيد
گام بگذارند.
او همواره با
دليل و برهان و اندرز سودمند مردم را به راه خدا دعوت
ميكرد بتها را در هم ميشكست، و مغزهاي متكبران را
ميكوبيد، تا جمع آنها متلاشي شد و تاريكيها بر طرف گشت
صبح فرا رسيد و حقّ آشكار شد، نماينده دين به سخن درآمد و
زمزمههاي شياطين خاموش گشت، افسر نفاق بر زمين فرو افتاد،
گرههاي كفر و اختلاف گشوده شد و شما زبان به كلمه اخلاص
«لا اله الا الله» گشوديد، در حالي كه گروهي اندك و
تهيدستي بيش نبوديد!
آري شما در
آن روز بر لب پرتگاه آتش دوزخ قرار داشتيد و از كمي نفرات
همچون جرعهاي براي شخص تشنه و يا لقمهاي براي گرسنه، و
يا شعله آتشي براي كسي كه شتابان به دنبال آتشي ميرود،
بوديد و زير دست و پاها له ميشديد!
در آن ايام
آب نوشيدني شما متعفن و گنديده بود، و خوراكتان برگ
درختان! ذليل و خوار بوديد و پيوسته از اين ميترسيديد كه
دشمنان زورمند شما را بربايند و بلعند!
اما خداوند
تبارك و تعالي شما را به بركت محمد (ص) بعد از آن همه ذلت
و خواري و ناتواني نجات بخشيد، او با شجاعان درگير شد و با
گرگهاي عرب و سركشان يهود و نصاري پنجه در افكند، ولي هر
زمان آتش جنگ را بر افروختند خدا آن را خاموش كرد.
و هرگاه شاخ
شيطان نمايان ميگشت و فتنههاي مشركان دهان ميگشود، پدرم
برادرش علي (ع) را در كام آنها ميافكند و آنها را به
وسيله او سركوب مينمود و او هرگز از اين مأموريتهاي
خطرناك باز نميگشت، مگر زماني كه سرهاي دشمنان را پايمال
ميكرد و بيني آن را به خاك ميماليد!
او، علي (ع)
بر اثر تلاش در راه خدا خود را به مشقت و رنج افكند و در
امر خدا كوشا، به رسول خدا نزديك، سروري از اولياء خدا
بود، همواره دامن به كمر زده، نصيحت گر، تلاشگر، و كوشش
كننده بود، و شما در آن هنگامه در آسايش زندگي ميكرديد،
در مهد امن متنعم بوديد و منتظر اين كه چرخ روزگار بر عليه
ما آغاز شود و گوش به زنگ اخبار بوديد هنگام كارزار عقب
گرد ميكرديد و به هنگام نبرد فرار مينموديد.
طوفاني كه
بعد از پيامبر (ص) برخاست
اما هنگامي
كه خداوند سراي پيامبران را براي پيامبرش برگزيد و جايگاه
برگزيدگانش را منزلگاه او ساخت، كينههاي دروني و آثار
نفاق در ميان شما ظاهر گشت، و پرده دين كنار رفت و گمراهان
به صدا در آمدند و گمنامان فراموش شده سر بلند كردند و
نعرههاي باطل برخاست و در صحنه اجتماع شما به حركت
درآمدند.
شيطان سرش را
از مخفيگاه خود بيرون كرد و شما را به سوي خود دعوت نمود و
شما را آماده پذيرش دعوتش يافت و منتظر فريبش!
سپس شما را
دعوت به قيام كرد و سبكبار براي حركت يافت! شعلههاي خشم و
انتقام را در دلهاي شما برافروخت و آثار غضب در شما نمايان
گشت.
و همين امر
سبب شد بر غير شتر خود علامت نهيد، و در غير آبشخور خود
وارد شويد و به دنبال چيزي رفتيد كه از آن شما نبود و در
آن حقي نداشتيد و سرانجام به غصب حكومت پرداختيد، در حالي
كه هنوز از رحلت پيامبر چيزي نگذاشته بود، زخمهاي مصيبت ما
وسيع و جراحات قلبي ما التيام نيافته و حتي هنوز پيامبر
(ص) به خاك سپرده نشده بود بهانه شما اين بود كه «ميترسيم
فتنهاي بر پا شود!» و چه فتنهاي از اين بالاتر كه در آن
افتاديد و همانا دوزخ به كافران احاطه دارد چه دور است اين
كارها از شما!
راستي چه
ميكنيد؟ و به كجا ميرويد؟ با اين كه كتاب خدا قرآن در
ميان شماست، همه چيزش پر نور، نشانههايش درخشنده، نواهيش
آشكار، اوامرش واضح، اما شما آن را پشت سر افكندهايد!
آيا از آن
راه برتافتهايد؟ يا به غير آن حكم ميكنيد؟ آه كه
ستمكاران جانشين بدي را براي قرآن برگزيدند (و هر كس آئيني
غير از اسلام را انتخاب كند هرگز از او پذيرفته نخواهد شد
و در آخرت از زيانكاران است).
داستان غضب
فدك و بهانههاي غاصبان و پاسخهاي قاطع آن
آري شما ناقه
خلافت ا در اختيار گرفتيد، حتي اين اندازه صبر نكرديد كه
رام گردد و تسليمتان شود، ناگهان آتش فتنهها را بر
افروختيد و شعلههاي آن را به هيجان در آورديد و نداي
شيطان اغواگر را اجابت نموديد و به خاموش ساختن انوار
تابان آئين حق و از ميان بردن سنتهاي پيامبر پاك الهي
پرداختيد.
به بهانة
گرفتن كف – از روي شير،
آن را به كلي تا ته مخفيانه نوشيديد
– ظاهراً سنگ
ديگران را بر سينه ميزديد اما باطناً در تقويت كار خود
بوديد.
براي منزوي
كردن خاندان و فرزندان او (پيامبر) به كمين نشستيد، ما نيز
چارهاي جز شكيبايي نديديم، همچون كسي كه خنجر بر گلوي او
و نوك نيزه بر دل او نشسته باشد!
«وَ انتُم
تَزْعَمونَ اَلانَ اَنْ لا اِرْثَ لَنا ؟ اَفَحُكْمَ
الجاهِليَّةِ تَبْغونَ وَ مَنْ اَحْسَنُ مِنَ اللهِ
حُكْماً لِقَوْمٍ يُوقِنون؟»
عجب اين كه
شما چنين ميپنداريد كه خداوند ارثي براي ما قرار نداده– و ما از
پيامبر (ص) ارث نميبريم. آيا از حكم جاهليت پيروي
ميكنيد؟ چه كسي حكمش از خدا بهتر است براي آنها كه اهل
يقينند؟! آيا شما اين مسائل را نميدانيد؟ آري ميدانيد و
همچون آفتاب براي شما روشن است كه من دختر اويم.
شما اي
مسلمانان! آيا بايد ارث من به زور گرفته شود، اي پسر ابي
قحافه بن من پاسخ بده، آيا در قرآن است كه تو از پدرت ارث
ببري ولي من از پدرم ارثي نبرم؟ چه سخن ناروائي؟!
و در داستان
يحيي بن زكريا ميگويد : خداوندا فرزندي نصيب من كن كه از
من و از آل يعقوب ارث ببرد».
و نيز
ميفرمايد : «خداوند به شما درباره فرزندانتان توصيه
ميكند كه سهم پسران دو برابر سهم دختران است».
و نيز فرموده
: «اگر كسي مالي از خود بگذارد، براي پدر و مادر و بستگان
به طرز شايسته وصيت كند، اين بر همه پرهيزگاران حق است».
شما چنين
پنداشتيد كه من هيچ بهره و ارثي از پدرم ندارم؟ و هيچ نسبت
و خويشاوندي در ميان ما نيست؟ آيا خداوند آيهاي مخصوص شما
نازل كرده است كه پدرم را از آن خارج ساخته؟
يا ميگوييد
: پيروان دو مذهب از يكديگر ارث نميبرند و من با پدرم يك
مذهب نداريم ؟!!!
يا اين كه
شما به عام و خاص قرآن از پدرم و پسر عمويم آگاهتريد؟!
حال كه چنين
است پس بگيرد آن – ارث مرا
– كه همچون
مركب آماده و مهار شده آماده بهرهبرداري است و بر آن سوار
شود ولي بدان در قيامت تو را ديدار ميكنم و بازخواست
مينمايم و در آن روز چه جالب است كه داور خدا است و مدعي
تو محمد (ص) و موعد داوري، رستاخيز و در آن روز باطلان
زيان خواهند ديد، اما پشيماني به حال شما سودي نخواهد
داشت!
بدانيد : «هر
چيزي جايگاهي دارد و قرارگاهي، و به زودي ميدانيد».
«چه كسي عذاب
خوار كننده به سراغش ميآيد و كيفر جاويدان دامانش را
ميگيرد!»
استمداد از
طايفه انصار
سپس بانوي
اسلام گروه انصار را مخاطب ساخته و با آهنگي رسا و محكم و
كوبنده ادامه سخن داد و چنين فرمود : اي جوانمردان و اي
بازوان توانمند ملت و ياران اسلام! اين ناديده گرفتن حق
مسلم من از سوي شما چيست؟ اين چه تغافلي است كه در برابر
ستمي كه بر من وارد شده نشان ميدهيد؟!
آيا رسول خدا
(ص) پدرم نميفرمود :
«اَلْمَرْءُ
يُحْفَظُ فِي وُلْدِهِ : (احترام
هر كس در مورد فرزندان او بايد نگاهداشت)؟ چه زود اوضاع را
دگرگون ساختيد و چه با سرعت به بيراهه گام نهاديد، با اين
كه توانايي بر احقاق حق من داريد، و نيروي كافي بر آنچه
ميگويم در اختيار شماست.
آيا ميگوئيد
: محمد (ص) از دنيا رفت و با مردن او همه چيز تمام شد، و
خاندان او بايد به دست فراموشي سپرده شوند و سنتش پايمال
گردد.
آري مرگ او
مصيبت و ضربه دردناكي بر جهان اسلام، فاجعه سنگيني است كه
بر همه، غبار غم فرو ريخت و شكافش هر روز آشكارتر، و
گسستگي آن دامنهدارتر، و وسعتش فزونتر ميگردد زمين از
غيبت او تاريك و ستارگان براي مصيبتش بيفروغ و اميدها به
يأس مبدل گشت كوهها متزلزل گرديد، احترام افراد پايمال شد
و با مرگ او حرمتي باقي نماند!
به خدا سوگند
اين حادثهاي است عظيم و مصيبتي است بزرگ، و ضايعهاي است
جبران ناپذير، ولي فراموش نكنيد اگر پيامبر (ص) رفت قرآن
مجيد قبلاً از آن خبر داده بود، همان قرآني كه پيوسته در
خانههاي شماست و صبح و شام با صداي بلند
– يا
– آهسته و با
الحان مختلف در گوش ما خوانده ميشود، پيامبران پيشين نيز
قبل از او با اين واقعيت روبرو شده بودند، چرا كه مرگ،
فرمان تخلفناپذير الهي است.
«محمد (ص)
تنها فرستاده خدا بود، و قبل از او رسولان ديگري آمدند و
رفتند، آيا اگر او بميرد و يا كشته شود، شما بر پاشنة پا
ميچرخيد و به عقب بر ميگرديد – و با آئين
اسلام وداع گفته رو به خرافات و مظالم جاهليت ميآوريد؟
– هر كس به
عقب باز گردد به خداوند زياني نميرساند و خداوند به زودي
پاداش سپاسگزاران را ميدهد».
عجبا ! اي
فرزندان «قيله» آيا ارث من بايد پايمال گردد و شما آشكارا
ميبينيد و ميشنويد و در جلسات و مجمع شما اين سخن گفته
ميشود و اخبارش را به خوبي به شما ميرسد و باز هم خاموش
نشستهايد؟ با اين كه داراي نفرات كافي و تجهيزات و نيروي
وسيع و سلاح و سپر هستيد، دعوت مرا ميشنويد و لبيك
نميگوئيد؟ و فرياد من در ميان شما طنين افكن است و به
فرياد نميرسيد؟ با اين كه شما در شجاعت زبانزد ميباشيد و
در خير و صلاح معروفيد، و شما برگزيدگان اقوام و قبائل
هستيد. با مشركان عرب پيكار كرديد و رنجها و محنتها را
تحمل نموديد، شاخهاي گردنكشان را در هم شكستيد و با
جنگجويان بزرگ دست و پنجه نرم كرديد، و شما بوديد كه
پيوسته با ما حركت ميكرديد و در مسير ما قرار داشتيد،
دستورات ما را گردن مينهاديد و سر بر فرمان ما داشتيد تا
آسياي اسلام بر محور وجود خاندان ما به گردش درآمد، و شير
در پستان مادر روزگار فزوني گرفت، نعرههاي شرك در گلوها
خفه شد و شعلههاي دروغ فرو نشست، آتش كفر خاموش گشت و
دعوت به پراكندگي متوقف شد و نظام دين محكم گشت.
پس چرا بعد
از آن همه بيانات قرآن و پيامبر (ص) امروز حيران
ماندهايد؟ چرا حقايق را بعد از آشكار شدن مكتوم ميداريد
و پيمانهاي خود را شكستهايد، و بعد از ايمان راه شرك پيش
گرفتهايد؟
«اَلا
تُقاتِلونَ قَوْماً نَكثوُا اَيْمانَهُم وَ هَموُّا
بِاِخراجِ الرَّسولِ وَ هُمْ بَذَؤُّكُمْ اَوَّلَ مَرَّةٍ
اَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللهُ اَحَقُّ اَنْ تَخْشَوْهُ اِنْ
كُنْتُمْ مُؤمنين».
(چرا با
گروهي كه قسمهاي خود را شكستند و در بيرون راندن رسول خدا
كوشيدند نميجنگيد؟ در حاليكه آنها بودند كه بار اول جنگ
را با شما آغاز كردند، آيا از آنها ميترسيد؟ اگر مؤمنيد
خدا سزاوارتر است، از او بترسيد.)
سوره توبه،
آيه 13
آگاه باشيد
من چنين مي بينم كه شما رو به راحتي گذاردهايد، و عافيت
طلب شدهايد، كسي را كه از همه براي زعامت و اداره امور
مسلمين شايستهتر بود دور ساختيد و به تن پروري و آسايش در
گوشه خلوت تن دادهايد و از فشار و تنگناي مسئوليتها به
وسعت بيتفاوتي روي آوريد.
آري آنچه را
از ايمان و آگاهي در درون داشتيد بيرون افكنديد و آب
گوارائي را كه نوشيده بوديد به سختي از گلو برآوردهايد!
اگر فراموش
نكرده باشيد، خداوند ميفرمايد :
فَاِنْ
تَكْفُروُا اَنتُمْ وَ مَنْ فِيْ الارْضِ جَمِيعاَ فَاِنَّ
اللهَ لَغَنِيٌّ حَمِيد.
(اگر شما و
تمام مردم روي زمين كافر شوند به خدا زياني نميرسانند،
چرا كه خداوند بينياز و غني و حميد است).
سوره ابراهيم، آيه 8
بدانيد و
آگاه باشيد من آنچه را بايد بگويم گفتم، با اين كه به خوبي
مي دانم ترك ياري حق با گوشت و پوست شما آميخته و عهد شكني
قلب شما را فراگرفته است ولي چون قلبم از اندوه پر بود و
احساس مسئوليت شديدي ميكردم كمي از غمهاي درونيم بيرون
ريخت و اندوهي كه در سينهام موج ميزد خارج شد تا با شما
اتمام حجت كنم و عذري براي احدي باقي نماند.
اكنون كه
چنين است اين مركب خلافت و آن فدك، همه از آن شما، محكم
بچسبيد و رها نكنيد ولي بدانيد اين مركبي نيست كه بتوانيد
راه خود را بر آن ادامه دهيد، پشتش زخم و كف پايش شكافته
است!
داغ ننگ بر
آن خورده و از غضب خداوند نشانه دارد و رسوائي ابدي همراه
آن، و سرانجام به آتش افروختة خشم الهي كه دلها را دربر
ميگيرد، خواهيد پيوست! فراموش نكنيد آنچه را انجام
ميدهيد در برابر خدا است.
وَ
سَيَعْلَمُ الَّذينَ ظَلَموُا اَيَّ مُنْقَلَبٍ
يَنْقَلِبوُنَ : (و
ستمگران به زودي ميفهمند به چه سرنوشتي گرفتار ميشوند).
«وَ اَنَا
اِبْنَةُ نَذِيرٍ لَكُمْ بَيْنَ يَدَيْ عَذابٍ شَديدٍ
فَاعْمَلوُا اِنّا عامِلوُنَ وَ انْتَظِروُا اِنَّا
مُنْتَظِروُنَ».
من دختر
پيامبري هستم كه شما را در برابر عذاب شديد انذار كرد،
انچه از دست شما برميآيد انجام دهيد.
ما نيز به
وظيفه الهي خود عمل خواهيم كرد، شما منتظر باشيد ما نيز
منتظريم!
ابن ابي
الحديد ]شرح نهج
البلاغه، ج 16، ص 214 و 215[ با ذكر سند
ميگويد:
پس چون كه
ابوبكر خطبة فاطمه ]سلام الله
عليها[ را شنيد،
گفتههاي فاطمه ]سلام الله
عليها[ بر او سنگين
تمام شد، لذا بر منبر رفت و گفت:
«اي مردم!
اين چه سست عنصري است كه در برابر هر سخني كه ميشنويد، از
شما ميبينم؟ اين ادعاها و آرزوها در زمان رسول خدا كجا
بود؟ هر كه شنيده بگويد و هر كه ديده سخن بگويد.
آنكه سخن گفت
روباه مادهاي بود كه شاهدش دُمش بود، آنچه اتفاق افتاد
باعث ايجاد فتنه خواهد شد!!!
علي كسي است كه
ميگويد : اين موضوع كهنه را پس از آنكه از هم مندرس شده
تازه كنيد! و براي اين منظور از زنان كمك و ياري ميطلبد،
مانند امّ طحال، كه محبوبترين افراد نزدش زن بدكاره و
زناكار بود.
بدانيد : كه
اگر ميخواستم ميگفتم، و اگر ميگفتم صريح و روشن بيان
ميكردم ولي تا زماني كه كسي با من كار نداشته باشد من هم
سكوت اختيار ميكنم».
ابوبكر آنگاه
بطرف انصار روي كرده و گفت :
«اي گروه
انصار! گفتههايي از بيخردان شما به من رسيده ولي من شما
را سزاوارترين افراد و ملتزمترين آنان به پيمان رسول خدا
ميدانم. ما به سوي شما مهاجرت كرديم و شما پناهمان داديد
و ياريمان كرديد. بدانيد كه من، دست و زبانم در برابر
كساني كه استحقاق آن را از ما نداشته باشند! بسته است.»
سپس از منبر
پائين آمد. و فاطمه ]عليها السلام[ نيز بطرف
منزلش حركت نمود.
ابن ابي
الحديد ميگويد :
اين سخن را
براي «نقيب ابي يحيي جعفر بن ابي يحيي بن ابي زيد بصري»
خواندم و به او گفتم : ابوبكر به چه كسي اينگونه كنايه و
گوشه ميزند؟
«نقيب» گفت :
بلكه بگو به چه كسي چنين تصريح و بي پرده سخن ميگويد.
گفتم : اگر
ابوبكر تصريح ميكرد لازم نبود كه از تو سؤال كنم كه
مقصودش كه بوده؟
نقيب خنديد و
گفت : مقصود ابوبكر «علي بن ابي طالب» است.
گفتم : آيا
تمام آنچه ابوبكر گفته خطاب به علي بن ابي طالب است؟
نقيب گفت :
آري فرزندم! بحث، بحث خلافت و حكومت است.
گفتم : در
اين ميان انصار چه گفتند؟
گفت : آنان
نيز گفتند : علي ترسيده كه در ميان مردم اضطراب و اختلاف
ايجاد شود و لذا مردم را از هرگونه اقدامي برحذر داشته
است.
- جواب ابوبكر را ضمن پوزش
از ساحت مقدس حضرت پيامبر اسلام(ص) و ذريه بر حقش
حضرت ولي عصر امام زمان حضرت مهدي (ع) ( كه خداوند
ظهورش را تعجيل فرمايد تا به زودي شاهد روشن شدن
حقايق باشيم) جهت روشن شدن اذهان ذكر شده است.
|