لزوم
معصوميت جانشين پيامبر اسلام (خليفه، امام)
چنانچه در
آيه مشخص است جاي ترديد نيست كه اطاعت مذكور در آيه
(59 : 4)، اطاعتي است
مطلق و بدون هيچ قيد و شرطي و اين خود دليل است بر اينكه
رسول اكرم (ص) امر و يا نهي از چيزي نميكند كه مخالف با
حكم خدا باشد و همينطور است در مورد اوليالامر چرا كه
اطاعت از پيامبر و اوليالامر با هم آمده بدون قيد
استثنايي و اين وجوب اطاعت كه خداوند متعال دستورش را
داده، نشان دهنده آن است كه اوليالامر بايد فردي معصوم و
بدون گناه و خطا باشد و اينها نيستند كساني جز اهل بيت
پيامبر كه قبلاً در آيه تطهير ذكر شد. چرا كه اگر فرد
غيرمعصوم را اوليالامر در نظر بگيريم لذا خطاهاي اين فرد
كه ميتواند ناقض احكام الهي باشد بايد لازم الاطاعه باشد
و اين خود تناقضي ايجاد ميكند چرا كه در آنموقع آيه دلالت
بر اطاعت بر احكام الهي و احكام ناقض احكام الهي ميكند كه
امكان پذير نيست پس كاملاً مشخص است كه اولي الامر بايد
معصوم باشند تا كاملاً در چارچوب فرامين الهي و پيامبرش
رفتار كنند. بديهي است كه اولي الامر حكم جديدي غير حكم
خدا و رسولش وضع نميكنند. بلكه حكم خدا و رسولش يعني كتاب
و سنت به آنان (اولي الامر كه همان اهل بيت هستند) سپرده
شده تا طبق آنان مردم را راهنمايي كنند.
ضمناً بايد
توجه داشت كه فرد غير اعلم يا غير معصوم امكان دارد كه
حكمي غير از حكم الهي بدهد و خداوند چنين فردي را كافر،
ظالم و فاسق ميداند در قرآن كريم ميخوانيم كه خداوند
متعال ميفرمايد :
«همانا، ما
اين كتاب را به حق بر تو نازل كرديم تا ميان مردم طبق آنچه
خدا به تو نشان داده است حكم كني و مدافع خيانتكاران
نباشي.»
سوره نساء،
آيه 105
“هر كس مطابق
به آنچه خدا نازل نموده حكم نكند پس كافر است.”
سوره مائده،
آيه 44
و نيز فرموده
:
“و هر كس
مطابق آنچه خداوند نازل نموده حكم نكند پس ظالم است.”
سوره مائده،
آيه 45
“و هر كس
مطابق آنچه خدا نازل نموده حكم نكند پس فاسق است.”
سوره مائده،
آيه 47
پس چطور
امكان دارد آدم فاسق، كافر و ظالم كه خداوند در قرآن
لعنشان كرده بعنوان اولي الامر و جانشين پيامبر باشد پس
مشخص است كه خلافت هر فرد غيرمعصوم و غيراعلم منجمله بني
اميه و بني عباس را نميتوان بعنوان جانشين و خليفه پيامبر
قبول داشت.
البته بعضي
از علماي اهل سنت تفسيرهاي متفاوتي از اولي الامر كردهاند
يكي اينكه اولي الامر خلفا هستند دوم اين كه امراي لشگرند
سوم اينكه علماي اسلامند، و چهارم اينكه حكام و
زمامدارانند. چنانچه قبلاً ذكر شد با توجه به اينكه حكم
خداوند در آيه مذكور معصوميت اولي الامر را ميرساند و با
توجه به اينكه چهار دسته فوق هيچ كدام معصوم نبوده و
جائزالخطا ميباشند و نميشود گفت كه بدون هيچ قيد و شرطي
برابر با دستورات خداوند و رسولش ميتوان از آنها پيروي
كرد بعنوان مثال پيروي و اطاعت از علما شرطي دارد منجمله
اينكه گفتار آنها برخلاف كتاب و سنت نباشد. بنابراين اگر
آنها مرتكب اشتباهي شوند و يا به هر علت ديگري از حق منصرف
شوند، اطاعت آنها لازم نيست در صورتيكه در آيه، اطاعت اولي
الامر را بطور مطلق لازم دانسته است. و نيز حكام و
زمامداران و امراي لشكر نيز همچون علمايند يعني نمي توان
به تمام افعال و دستورهاي آنان چنان اعتمادي داشت كه همگي
بر اساس اوامر الهي بوده و هيچ خلاف و اشتباهي از آنها سر
نزند. يا خلفاي راشدين (ابوبكر، عمر، عثمان، علي) نيز
نميتواند مصداق اولي الامر باشد چرا كه خود آنها (بجز علي
(ع)) معصوم نبوده و دچار اشتباه شدهاند و لذا نميتوان
آنان را واجب الاطاعه دانست در حاليكه نه تنها گفتار و
اعمال دوازده امام (اهل بيت پيامبر) مطابق با قرآن و حكم
پيامبر است بلكه هيچگونه اختلافي مابين گفتار و اعمال آنها
وجود ندارد. بعبارت ديگر همه در يك مسير معين كه همانا
فرامين الهي و پيامبرش است مردم را هدايت كردهاند.
همچنانچه
خداوند متعال درباره قرآن كريم ميفرمايد :
«آيا در قرآن
تدبّر نميكنند؟
اگر از جانب غيرخدا بود قطعاً در آن اختلاف فراوان
مييافتند.»
سوره نساء،
آيه 82
پس دوازده
امام نيز جز با مشيت و تأييد الهي دچار اشتباه و اختلاف
ميشدند همچنانچه خلفاي اول دچار آن شدهاند و اين خواست و
اراده الهي است كه دوازده نفر را براي هدايت مردم بعد از
پيامبر خويش برگزيده است. درباره اشتباهات و حكمهاي ناقض
احكام الهي سه خليفه اول چند مورد را از كتاب صحيح بخاري
عربي – انگليسي،
چاپ مدينه منوره مرور ميكنيم :
احاديث 206/2
، 717/2، 196/2، 188/2، 189/2 و 190/2 و 195/2 و نيز در
صحيح مسلم 145 و 142/2 طبق احاديث فوق حضرت پيامبر در سفر
نماز خود را كوتاه ميخواند (يعني بجاي چهار ركعت، دو ركعت
ميخواند) و ابوبكر و عمر نيز چنين كردند ولي عثمان اوايل
حكومت خود چنين كرد ولي بعد آنرا تغيير داده و در مسافرت
نيز نماز تمام خواند و در حديث 196/2 مي خوانيم كه عايشه
نيز طبق عمل عثمان بعداً در سفر نماز كامل خواند.
]و نيز در
صحيح مسلم كتاب صلاة المسافرين و
قصرها باب 2، ج 1، ص 438[
احاديث 639 و
636 و 631/2 و 633/2 و 634/2 و 640/2 642/2 و 647/2 و
638/2 از صحيح بخاري و صحيح مسلم 46/4.
در
حجة الوداع،
بعضي از مردم حج و عمره را با هم بجا آوردند، عثمان در
خلافت خود مردم را از انجام حج و عمره با هم منع نمود و
علي با اين حكم عثمان مخالفت كرد و گفت كه دستورش مطابق
سنت پيامبر نيست. علي فرمود : «ميبينم مردم را منع ميكني
از چيزي كه پيامبر انجام داده است.» (حديث 640/2)، و علي
فرمود : «من سنت پيامبر را به گفته كسي ترك نميكنم.»
(حديث 634/2)
متعه حج و
متعه نساء كه در زمان پيامبر حلال بود و عمر آن را نهي و
حرام اعلام كرد. فخر رازي در تفسير كبير خود تحت تفسير آيه
متعه (آيه 24 سوره نساء) از عمر نقل
ميكند كه “دو متعه در دوران رسول الله آزاد بود ولي من از
آنها نهي ميكنم و كسيكه آنها را انجام دهد عتاب مينمايم
: متعه حج و متعه نساء.”
در حاليكه آن
دو متعه در زمان رسول اكرم و نيز زمان خلافت ابوبكر مجاز
بود و عمر آن را نهي كرد.
] صحيح مسلم ج
2، ص 1023 و حديث 16 و 17 و صحيح بخاري (كتاب حج) ج 5، ص
158 و مسند احمد بن حنبل، ج 11، ص 337[
در صحيح
ترمذي، ج 3، ص 185 حديث 824 آمده است : در مسئله متعه حج
از عبدالله بن عمر سؤال كردند گفت: حلال است. سؤال كننده
گفت ولي پدرت از آن نهي كرده است. ابن عمر جواب داد : “آيا
اگر مطلبي را پدرم نهي كند ولي پيامبر آن را بپذيرد من امر
پدرم را پيروي كنم يا امر پيامبر را؟” آنمرد گفت: بلكه امر
پيامبر را.
در صحيح
بخاري كتاب ادب، باب 75، ج 8، ص 34 و در بعضي چاپها، ج 7،
ص 99، و نيز صحيح مسلم، ج 2، ص 188 و مسند احمد، ج 5، ص
187 آمده است : رسول اكرم سفارش نمود كه بهترين نماز
(مستحبي) آنست كه در منزل خواند.
ولي عمر در
ايام خلافتش مردم را براي نماز مستحبي گرد هم آورد (صلاة تراويح) و
گفت : “نعم البدعة هذا” (اين
چه بدعت خوبي است)
]صحيح بخاري،
ج 2، ص 252، كتاب صلاة تراويح و
كامل ابن اثير 31/2[
همانطور كه
در قرآن آمده است، در صورت نبودن آب بايد تيمم نمود
(آيه 6 سوره مائده) ولي وقتي از
خليفه دوم عمر بن خطاب در اين مورد سؤال كردند، عمر گفت :
پس نماز نخوان. ]صحيح مسلم
كتاب الحيض باب 28، التيمم ج 1، ص 280 و در بعضي چاپها ص
193 – صحيح بخاري
كتاب التيمم ج 1، ص 92 و ج 1، ص 96[
ابن عباس
ميگويد : “طلاق در دوران رسول خدا و ابوبكر و دو سال از
خلافت عمر ولو با لفظ سه طلاق يك طلاق محسوب ميشد. ولي
عمر بن خطاب گفت : مردم در امري كه به آنان مهلت داده شده
عجله ميكنند. خوب است اين كار را (يعني سه طلاق) را امضاء
و بپذيريم، آنگاه اين كار را امضاء نمود و پذيرفت.” (يعني
كسي كه يك بار لفظ “سه طلاقه” را بكار ميبرد بمنزله سه
بار طلاق بود) در حاليكه سه بار طلاق دادن دستور صريح
قرآن است (سوره بقره آيه 229)
]صحيح مسلم
كتاب الطلاق، ج 2، ص 1099 با 183، و ج 2، ص 193، سنن ابي
داود كتاب الطلاق، ج 2، ص 261 و السنن كبري، بيهقي، ج 7، ص
336[
با توجه به
اينكه سهم مؤلفة قلوبهم (از
موارد مصرف زكات است كه براي بدست آوردن قلوب اهل كتاب به
آنها داده ميشود) در زمان پيامبر مرسوم بود
(سوره توبه، آيه 60) ولي ابوبكر
آن را نهي كرد. ]الجوهرة النيرة في الفقه
الحنفي 164/1[
با اينكه
پيامبر، ثعلبه را كه از پرداختن زكات خودداري كرده بودند
دستور قتلشان را نداد و پيامبر اسلام دستور به عدم قتل
افراد بعد از گفتن
لا اله الا الله داده ]صحيح مسلم، ج
1، ص 64 صحيح بخاري ج 5، ص 19 و ص 88[
ولي ابوبكر در زمان خلافتش دستور داد هر كس بين نماز و
زكات فرق بگذارد ميكشم زيرا زكات حق ماست
]صحيح بخاري ج
9، ص 19 و 50/8 (يعني جلد 8، ص 50)[
ابوبكر
خالدبن وليد را به سوي قبيله بني تميم فرستاد و فجايعي كه
خالدبن وليد انجام داد (اهل سنت خالدبن وليد را سيف الله
المسلول مينامند. ولي حضرت رسول اكرم (ص) فرمود : خدايا
من از خالد بن وليد بيزارم ]سيره ابن
هشام 53/4، اُسد الغابه 102/3[) و ابوبكر
از تعزير او چشم پوشيد. عمر به خالد گفت : “اي دشمن خدا،
يك مرد مسلمان را كشتي، آنگاه بر همسرش شبيخون زدي. بخدا
قسم سنگسارت ميكنم.”
]تاريخ طبري،
ج 2، ص 280، تاريخ ابي الفداء، ج 1، ص 158، تاريخ يعقوبي،
ج 2، ص 110، الاصابه ج 3، ص 336، و فيات الاعيان 14/6[
ولي ابوبكر
از خالد حمايت كرده و به عمر گفت : “زبانت را از خالد باز
دار، زيرا او اجتهاد كرد و خطا نموده است”
]تاريخ
يعقوبي، 131/2، تاريخ طبري 278/3[
(توجه شود كه
در برابر نص (حكم خدا) اجتهاد جايز نيست چون در اينصورت هر
نصي با اجتهاد تغيير مييافت و جاودانگي اسلام و احكام خدا
از بين ميرفت.) و خداوند متعال ميفرمايد : “هر آنچه را
كه رسول خدا(ص) فرمود آن را بگيريد و آنچه را نهي كرد آن
را ترك كنيد.” (حشر 7))
ابوبكر خود به سه اشتباه خود اقرار و اظهار ندامت كرده :
در
تاريخ طبري ج 2، ص 430 آمده كه پيش از مرگ ابوبكر، او
ميگفت : “به خدا قسم تأسف نميخورم جز براي سه كاري كه
انجام دادم و اي كاش انجام نميدادم. اي كاش به خانه فاطمه
كاري نداشتم و آن را نميگشودم اگر چه با اعلام جنگ آنرا
بر من بسته بودند. (واقعه آتش زدن به خانه حضرت فاطمه زهرا
(س) بعداً در فصل “وقايع سرنوشت ساز” خواهد آمد)
-
اي كاش فجائه سلمي را ميكشتم يا آزادش ميكردم ولي او را به آتش
نميكشيدم.
-
و اي كاش در روز سقيفه كار را بر عهده يكي از آن دو مرد (يعني عمر
و ابوعبيده) ميگذاشتم تا او امير ميشد و من وزير ميگشتم
(واقعه سقيفه بعداً در فصل وقايع سرنوشت ساز خواهد آمد)
]الامامه و
السياسة ابن قتيبه،
ج 1، ص 18؛ تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 137 چاپ بيروت؛ تاريخ
الامم و الملوك طبري، ج 2، ص 619؛ مروج الذهب مسعودي، ج 2،
ص 194؛ المعجم الكبير، شامي طبراني ج 1، ص 62، شرح نهج
البلاغه، ابن ابي الحديد معتزلي، ج 6، ص 51، ج 17، ص 164،
كنزالعمال متقي هندي، ج 5، ص 631، ازالة الخلفا
دهلوي هندي حنفي، ج 2، ص 29[
عمر دستور
داد كه در اذان جمله “حي علي خير العمل” كه از زمان حضرت
رسول اكرم (ص) در اذن گفته ميشود حذف شود و بجاي آن
“والصلوة خير علي
النوم” گفته شود. ]شرح زرقاني
برموطامالك 25/1[
خداوند قهار
در قرآن كريم ميفرمايد :
“شما
نبايد از پيش خود به دروغ چيزي را حرام يا حلال كنيد و به
خدا نسبت دهيد و در اين زمينه دروغ بگوييد و همانا آنان كه
بر خداوند دروغ ميبندند هرگز رستگار نميشوند”
سوره نمل آيه
116
“روزي كه
چهرههايشان در آتش فروافتد ميگويند : اي كاش خدا را
فرمان ميبرديم و رسولش را اطاعت ميكرديم.
و گويند :
پرورگارا، ما پيشوايان و بزرگان خويش را اطاعت كرديم و
آنها ما را گمراه ساختند و از راه راست خارج كردند.”
سوره احزاب،
آيه 67 و 66
در كتاب
تاريخ اسلام جلد اول نوشته سيد هاشم رسولي محلاتي حديثي را
از حضرت امام مهدي (عج) بنقل از اكمال شيخ صدوق (از علماي
اهل تشيع) آورده كه : از آن حضرت پرسيدند : علت اينكه مردم
نميتوانند براي خود رهبر و امام انتخاب كنند چيست؟
حضرت فرمود :
“امام مصلح يا مفسد؟”
عرض شد :
مصلح
حضرت امام
زمان مهدي (ع) فرمود : “با توجه به اينكه هيچكس از درون
ديگري و صلاح و فساد مردم آگاه نيست، آيا اين امكان هست كه
شخص مفسد را (بجاي مصلح) انتخاب كنند؟”
عرض شد : آري
فرمود : “علت
همين است” و فرمود : “ انتخاب مصلح واقعاً ممكن نيست، جز
از سوي خدايي كه آگاه است بدانچه در سينهها، و ضماير و
دلهاست و اوست كه به درونها آگاه و مطلع است. پس انتخاب
مهاجر و انصار نميتواند معيار قرار گيرد.”
|