لزوم اعلميّت جانشين پيامبر
اسلام
در كتاب صد و
يك مناظره، مناظره علي
بن ميثم را با يكي از شخصيتهاي برجسته اهل تسنن كه در آن
زمان در بصره ميزيست و بسال 235 هـ .ق در بغداد در گذشت
بنام ابوالهذيل علاف آورده مينويسد :
روزي علي بن
ميثم از ابوالهذيل پرسيد : آيا نه اين است كه ابليس،
انسانها را از هرگونه نيكي نهي ميكند و به هر گونه بدي
امر مينمايد؟
ابوالهذيل :
آري چنين است.
علي ابن ميثم
: آيا رواست كه ابليس از كار نيكي نهي كند كه آنرا
نميشناسد و يا از كار بدي نهي كند كه آنرا نشناسد؟
ابوالهذيل :
نه، بلكه ميشناسد.
علي بن ميثم
: بنابراين ثابت است كه ابليس همه نيكيها و بديها را
ميشناسد.
ابوالهذيل :
آري
علي بن ميثم
: به من خبر بده كه امام تو بعد از رسول خدا (ص) همه نيك و
بد را ميشناخت يا نه؟
دانشمند اهل
سنت ابوالهذيل جواب داد : نه، همه نيك و بد را نميشناخت.
علي بن ميثم
: بنابراين، ابليس از امام تو داناتر بود.
آيا
اين سؤال بر هر محقق حق جويي پيش ميآيد كه چطور پس امكان
دارد چنين امامي (خليفهاي) امت اسلام را از شر شيطان و
گمراهي نگاهدارد؟
آيا
جز اين نيست كه زمامدار امور بايد عالم، معصوم (يعني شيطان
بر او برتري نداشته باشد) باشد و اين فرد را كسي نميتواند
انتخاب كند جز خداوند متعال كه عالم بر سينهها و افكار
خلايق ميباشد. و او (خداوند متعال) بايد حافظ و مؤيد چنين
فردي باشد بعبارت ديگر چنين خصوصيتي (اعلميت و معصوميت) را
خود شخص نميتواند دارا باشد مگر به مشيت و اراده الهي.
ابوبكر (خليفه اول) گفت : اي مردم اگر من درست رفتم مرا
متابعت كنيد و فرمان بريد و اگر كج رفتم و منحرف شدم مرا
فرمان نبريد، مرا شيطاني هست كه فريبم ميدهد پس وقتي كه
شيطان با من است از من دوري كنيد.
] تاريخ طبري،
44/2 (يعني جلد 2، ص 44)، طبقات ابن سعد 129/3، الامامة و السياسة، ص 6، مجمع
هيثمي 183/5، كنز العمال متقي 136 و 135/3[
و يا ابوبكر
ميگفت : “انّ لي
شيطان يَعْتريني” (من شيطاني
دارم كه مرتباً به سراغم ميآيد)
]تاريخ الخلفا
طبع مصر ص 17- الصراط المستقيم 300/2 تاريخ ابن جرير 44/2،
الامامه و السياسه ص 16[
و باز ابوبكر
بود كه ميگفت : مرا رها كنيد زيرا من بهترين فرد شما
نيستم زمانيكه علي در ميان شماست.
]فصول المهمه
ابن صباغ، ص 35 شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد 169 و 18/1
و مناقب خوارزمي ص 39 و […
و عمر بن
خطاب (خليفه دوم) ميگفت : قاضيترين ما علي است.
]مناقب
خوارزمي ص 47، كنزالعمال 152/6[
همچنانچه
حضرت رسول اكرم (ص) فرمود : “من شهر علمم و علي دروازه آن
شهر است پس هر كه ميخواهد وارد شهر شود و از علم من
استفاده كند بايد به سراغ درِ شهر بيايد.” (حديث مدينه
علم)
]مناقب ابن
مغازلي، ص 80، تاريخ بغدادي 337/2 و 348/4، مستدرك حاكم
127/3، كنزالعمال 30/5، ينابيع المودة، ص 72،
البدايه و النهايه 359/7، ميزان الاعتدال 415/1 جامع
الصغير سيوطي، 107 و 415/1، تهذيب التهذيب 320/6، فرائد
حمويني 98/1، صحيح ترمذي 637 و 201/5، فضائل الصحابه احمد
بن حنبل 635/2، الكبير طبراني، تاريخ ابن كثير 358/7،
الاستيعاب عبدالبر 38/3، اسدالغابه 22/4، مجمع الزوائد
114/9، مقتل الحسين، خطيب خوارزمي 43/1، تذكرة الخواص، ص
29، كفاية الطالب فصل
58، صواعق المحرقه ص 189[
و حضرت علي
فرمود : «رسول خدا (ص) به من هزار باب از علم آموخت كه از
هر بابي هزار باب ديگر گشوده ميشد.»
منابع اهل سنت :
] ينابيع
الموده، ص 77، كنزالعمال 392/6 و عده ديگر مانند احمد بن
حنبل، محمد بن طلحه شافعي خوارزمي، ابوحامد غزالي، سيوطي و
ديگران با عبارت مختلفه اين روايت را نقل كردهاند[
و وقتي علي
در قضاوتها عمر را از اشتباهش آگاه ميساخت.
عمر ميگفت :
لولا علي لهلك عمر (اگر علي نبود عمر هلاك ميشد)
]فصول المهمه
ابن صباغ، ص 35، شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد 18/1،
مناقب خوارزمي، ص 39، مسند احمد 154/1، سنن ابي داود، 14/4
و 402/2، مسند ابي يعلي 44/1، مستدرك حاكم 59/2، سنن الدار
قطني 138/3، سنن بيهقي 264/8، سنن سعيد بن منصور 67/2، سنن
ابن ماجه 227/2، تذكرة ابن جوزي ص
75، استيعاب 39/3، الرياض النظره 194/2[
روزي ابوبكر،
علي را ديد و گفت : هر كس دوست دارد به مردي بنگرد كه نزد
رسول خدا (ص) از عظيمترين منزلت برخوردار است و از نظر
قرابت به آن حضرت نزديكتر از همه است و دخالتش در رفع
حوائج او و بينيازي خودش از ديگران بيشتر بود به اين مرد
نگاه كند.
]كنزالعمال
393/6 (جلد 6، ص 393)، الرياض 163/2، صواعق، ص 106، مناقب
خوارزمي، ص 161، نظم دارالسمطين، ص 129، شرح قصيده ابن
عباد 71/3[
انس بن مالك
گويد هنگامي كه واپسين لحظات زندگي ابوبكر سپري ميشد گفت
: از رسول خدا (ص) شنيدم مي فرمود : در صراط عقبهاي است
كه كسي از آن نميتواند عبور كند مگر اين كه از علي بن
ابيطالب جواز عبور داشته باشد.
]كنوز
الحقائق، ص 42، تاريخ بغداد 357/10، مسند شمس الاخيار
384/2، ذخاير العقبي ص 71، لسان الميزان، 51/1، فرائد
السمطين 292 و 289/1، كشف الاستار 96/1[
عايشه گفت :
ابوبكر را ميديدم كه زياد به صورت علي نگاه ميكند گفتم
اي پدر ميبينمت كه زياد به صورت علي نگاه ميكني؟ گفت :
از رسول خدا شنيدم كه ميفرمود : “النظر الي وجه علي عبادة” (نگاه كردن
به صورت علي عبادت است).
]مستدرك
141/3، المعجم الكبير 110/18، مناقب ابن مغازلي، ص 206،
تاريخ بغداد 51/2، الفردوس ديلمي 294/4، مناقب خوارزمي، ص
361 و 373، الرياض النظرة 197/3[
عمربنخطاب
گفت از رسول خدا شنيدم كه ميفرمود : اگر تمامي آسمانها و
زمين در يك كفه ترازو و ايمان علي در يك كفه ديگر آن قرار
گيرد، ايمان علي سنگيني ميكند.
]الرياض
النظره 226/2، مناقب ابن مغازلي ص 289، الفردوس ديلمي
363/3، مناقب خوارزمي، ص 131، كفاية الطالب ص
258، مودة القربي ص
254، ميزان الاعتدال 294/3، نزهة المجالس
207/2[
“بگو: آيا
آنانكه مي دانند و كسانيكه نميدانند يكسانند؟ بدرستي كه
خردمندان متذكر ميشوند.”
سوره زمر،
آيه 9
“پس آيا كسي
كه به سوي حق رهبري مي كند سزاوارتر است مورد پيروي قرار
گيرد يا كسي كه راه نمييابد مگر آنكه هدايتش كنند؟”
سوره يونس،
آيه 35
چنين است كه
در مناقب الخطيب و نزل السائرين ميخوانيم كه حضرت پيامبر
اسلام (ص) خطاب به حضرت علي (ع) ميفرمايد :
“يا علي اگر
كسي به اندازه عمر نوح خدا را عبادت كند و به اندازه كوه
احد طلا داشته باشد در راه خدا انفاق كند و به اندازهاي
عمرش طولاني باشد كه بتواند هزار بار پياده به حج رفته و
خانه خدا را زيارت كند، آنگاه در مكه بين صفا و مروه
مظلومانه كشته شود ولي ولايت ترا اي علي نداشته باشد بوي
بهشت به مشام او نخواهد رسيد و هرگز وارد بهشت نخواهد شد.”
خداوند متعال
ميفرمايد :
“آيا مردم
پنداشتهاند كه چون بگويند ايمان آورديم رها ميشوند و
مورد آزمايش قرار نميگيرند.”
سوره عنكبوت،
آيه 2
آري در برابر
دستور الهي فقط بايد گفت سمعاً و طاعتاً به آن عمل نمود
چرا كه سخن بر سر شخص خاصي و يا تعصب بر روي فرد خاصي نيست
بلكه هدف پيروي از دستور الهي است. چه بس كه هرگاه خداوند
شخص ديگري را به جاي حضرت علي ميپسنديد ما او را بايد
اطاعت ميكرديم ولي خداوند متعال حضرت علي (ع) را بعنوان
جانشين پيامبر و سرپرست مؤمنين برگزيده و به او فضايل
بسياري عطا نموده و ما نيز بعنوان يك فرد مسلمان دستورات
الهي را با رضايت كامل گردن مينهيم.
“و پيامبرشان
به آنها گفت : همانا خدا طالوت را به اميري شما برگماشت.
گفتند : از كجا او بر ما حكومت داشته باشد، حال آنكه ما
براي اين امر شايستهتريم و او از مال دنيا چيزي ندارد؟
گفت : خدا، وي را بر شما برگزيد و او را در دانش و جسم
فزوني داده است و خدا فرمانروايياش را به هر كه خواهد
ميدهد كه خدا وسعت بخش داناست.”
سوره بقره،
آيه 247
و عدم اطاعت
مصداق حديث زير ميباشد كه حضرت پيامبر اسلام(ص) خبر داده
است :
حضرت پيامبر
(ص) فرمود : مرداني از اصحابم را در حوض (بهشت) پيش من
ميآورند و وقتي من آنها را ديدم از پيش من برميگردانند
(به جهنم ميبرند) و من ميگويم : “پروردگارا اصحابم!”
“خطاب ميرسد كه نميداني بعد از تو آنها چكار كردند و چه
بدعتها گذاشتند و مرتد شدند.”
حداقل حدوده
ده حديث در صحيح بخاري در اين مضمون وجود دارد كه بخاري
آنرا معتبر و صحيح دانسته است. ]صحيح بخاري،
ج 8، احاديث 578 و 587-584 و 592 و 634، ج 9 احاديث
174-172 و ج 5 حديث 488.[
“پس آيا ديدي
كسي را كه هواي خويش را معبود خود قرار داده و خدا او را
از روي علم، گمراه ساخته و بر گوش و دلش مُهر زده و بر
ديدهاش پرده نهاده است. آيا پس از خدا چه كسي او را هدايت
خواهد كرد آيا متذكر نميشديد.”
سوره جاثيه،
آيه 23
“پس آيا از
اين سخن عجب داريد؟ و ميخنديد و نميگرييد؟ و شما در غفلت
به سر ميبريد”
سوره نجم،
آيات 61-59
“و همانند
كساني نباشيد كه پس از آمدن دلايل روشنگر براي ايشان
پراكنده شدند و اختلاف كردند و اينانند كه عذابي بزرگ
خواهند داشت روزي كه صورتهايي سفيد و صورتهايي سياه شود
اما به روسياهان گفته ميشود آيا بعد از ايمانتان كافر
شديد. پس به سزاي كفرتان اين عذاب را بچشيد و اما روسفيدان
در رحمت خدا قرار مي گيرند و در آن جاودانند.”
سوره آل
عمران، آيه 107-105
اشاره حضرت علي (ع) به غدير
خم
شخص حضرت علي
(ع) در مواقع مختلفي به واقعه غدير خم اشاره كرده است
فرمايش پيامبر را در آن روز در مجامع اصحاب تكرار كرده و
از آنان شهادت ميخواست تا حقانيت خود را به ديگران گوشزد
نمايد.
-
در روز شورا (روز انتخاب عثمان)
-
حين حكومت عثمان
-
روز رحبه (سال 35 هـ )جائيكه 24 تن از اصحاب بلند شدند و قسم
خوردند كه خودشان حديث را از پيامبر شنيدهاند و دوازده
نفر از آنان از افراد جنگ بدر بودند.
]مسند احمد بن
حنبل، ج 1، ص 119، ج 5، ص 366، خصايص نسايي، ص 21، 103[
-
روز جمل (جنگ جمل، سال 36 هـ )
(لازم به ذكر
است كه واقعه غدير چنان مهم و همهگير بوده كه بعد از گذشت
بيش از 20 سال باز در ياد و اذهان مردم بوده)
در جنگ جمل،
حاكم و احمد بن حنبل و ديگران ثبت كردهاند كه :
ما در جنگ
جمل در خيمه علي بوديم كه علي، طلحه را فرخواند و با او به
گفتگو نشست. علي به طلحه گفت : تو را به خدا قسم ميدهم
آيا شنيدي كه پيامبر خدا (ص) فرمود : “هر كس من مولاي او
هستم پس علي مولاي اوست. خدايا دوست بدار هر كس او را دوست
ميدارد و دشمن بدار هر كس او را دشمن ميدارد.”
طلحه جواب
داد : “بله”. علي فرمود : “پس شما چرا مي خواهيد با من
بجنگيد؟”
- المستدرك،
حاكم، ج 3، ص 169، 371 ؛ مسند احمد بن حنبل ؛ مروج الذهبي،
مسعودي، ج 4، ص 321 ؛ مجمع الزوائد، هيثمي، ج 9، ص 107
عامربن واصله
نقل ميكند :
در روز شورا
با علي در آن خانه بودم و شنيدم كه با اعضاي شورا (پنج نفر
ديگر كه عمر انتخاب كرده بود تا خليفه بعد از او را انتخاب
نمايند) چنين ميگفت : دليل محكمي براي شما اقامه ميكنم
كه عرب و عجم توانايي تغيير آن را نداشته باشند : شما را
به خدا سوگند آيا در ميان شما كسي هست كه قبل از من خدا را
به يگانگي خوانده باشد. او سپس مفاخر معنوي خاندان رسالت
را برشمرد تا رسيد به اينجا كه شما را به خدا سوگند آيا در
ميان شما احدي جز من هست كه پيامبر (ص) در حق او گفته باشد
:
«من كنت
مولاه فهذا علي مولاه الـلهم وال من والاه و عاد من عاداه
وانصر من نصره ليبلغ الشاهد الغائب» همه گفتند “نه”
- المناقب،
خوارزمي، ص 217.
- فرائد
السمطين، حمويني
- درالنظيم،
ابن حاتم
و نيز ابن
عقده و دار قطني نقل كردهاند :
وقتيكه علي به انس گفت : “چرا بلند نشدي و تاييد نكردي
آنچه از پيامبر اسلام در روز غدير شنيدهاي؟ او جواب داد :
“يا اميرالمؤمنين! من پير شدهام و به خاطر نمياورم.” پس
علي گفت : “اميدوارم خدا با لكه سفيدي تو را مشخص كند”
(مرض پيسي). چنين شد كه انس دچار پيسي شد.
منابع اهل سنت :
- المعارف،
قتيبه، ص 14
- مسند احمد
بن حنبل، ج 1، ص 199
- حلية الاولياء، ابونعيم، ج 5، ص 27
|